۱۳۸۶ بهمن ۱۳, شنبه

شلوغ پلوغ

یه روز پر کار!!
آقا آخه چرا اینجوری می کنید! بابا مگه خودتون یه زمانی کارمند نبودید, آخه یه آدمی مثله من که ربات نیستم که این همه کار رو تازه روز اول هفته میندازید رو دوش من و خودتون خوش می گذرونید. مگه من گناه کردم که تازه واردم و شما رییس. عجب وضعیه ها! حالا می فهمم که چرا همه ی اینا می خوان به کشور عزیزم زور بگن, بابا مگه شما چش ندارید ببینید ما هم بعله. یعنی ما هم جزء کشورای انرژی شدیم, حالا خوب بود اون موقع میومدند می گفتن این چیزا واستون اخه؟ حالا داشتیم, اونم تحریم, اونم از این نوع؟ اونم اقتصادی؟ خیلی نامردید. ایشالله با شمشیر که حمله کردیم و کشورتون - کشوراتون رو- فتح کردیم حالیتون میشه. فکر کردید!

۱۳۸۶ دی ۲۶, چهارشنبه

تعطیل موقت!

چند روز تعطیلی!
بالاخره بعد از یه هفته روزی11-12 ساعت کار کردن دو روز تعطیلی به تورم خورد. با اینکه این دو روز تاسوعا و عاشوراست و من هم به احترام این دو روز فعالیت های جنبی رو تعطیل می کنم اما میشه توش یه کم به ذهنم استراحت بدم و به سراغ کتاب هایی برم که نمی تونم تو روزای کاری بخونمشون.
راستی تازه چند وقته فهمیدم که میشه آدم دلش واسه ی کار کردن هم تنگ بشه.

۱۳۸۶ دی ۱۹, چهارشنبه

At Work

سر کار!!
بابا, آخه کی روتو همچین روزی میارن سره کار که رئیسمون گیر داده بیام سر کار, واقعا سر کاریم!

۱۳۸۶ دی ۱۵, شنبه

کار و بار

سرم بد جور شلوغه!
اصلا انگار نه انگار رئیسم رفته مرخصی, همون وضعیت سابق کاری-از 9 صبح تا 8:30 شب- برایمان باقی است. بد زمونه ای شده ها, حالا می فهمم این پرزیدنت گل و خوشگلمون, دکتر محمود چی می کشه! خدا خیرش بده!

۱۳۸۶ دی ۱۳, پنجشنبه

Snowy Day

!یه روز بعد از یه روز برفی
دیروز کلی برف اومد و بچه خرده ها رو کلی خوشحال کرد, منم کلی خوشحال شدم آخه خیلی وقت بود که برف درست حسابی تو تهران ندیده بودم. خوشحالیم وقتی بیشتر شده که مجبور شدم امروز بیام سر کار! امیدوارم خدا نصیبتون نکنه که ماشین بخرید, من تازه فهمیدم که چرا می گن قانع باشید, سرتون بو قرمه سبزی نده, آخه من نونم نبود, آبم نبود ماشین خریدنم چی بود؟ الآن ساعت سه بعد از ظهر و من با اینکه ماشین داشتم و صبح دو ساعت زودتر راه افتاده بودم تازه سه ساعت که در محل کارم جلوس کردم!ماشینم مثله سازندس از کار در اومد, رفیق نیمه راه بود!

۱۳۸۶ دی ۱۰, دوشنبه

Movement

پیش به سوی کار
نمی دونم این از کی با من اجین شده, ولی یادمه از کلاس سوم چهارم دبستان مجبور بودم خلاف بچه های دیگه ای که مدرسشون دم گوششون بود, من شونصدکیلومتر با اتوبوس و تاکسی یا پیاده طی کنم تا برسم مدرسه و دو برابرش وقت تلف کنم تا برسم خونه. همش تقصیر این شهر بی درو پیکر بود. با خودم می گفتم کی میشه من بزرگتر بشم تا خودم محل کارم رو دم در خونمون انتخاب کنم. زهی خیال باطل, دانشگاه که قبول شدم به جای انجام مسافرت داخل شهری مجبور شدم مسافرت بین شهری انجام بدم و دو سه ساعت فقط تو راه باشم تا برسم تهران و بعد از یه کلاس زیقی برگردم.
اما الان شکر خدا وضعیت فرق کرده, الان که دارم میشنوم می خوان پایتخت
رو عوض کنن کلی خوشحالم, چون حداقل یه صد سالی طول می کشه که پایتخت جدید(احتمالا به اسم تهران نو یا تهران تازه) به شلوغی شهر فعلی برسه. واقعا دست مریزاد.:

۱۳۸۶ دی ۹, یکشنبه

دو روزی که تعطیل بودم:D:!

تعطیلات...!
همه (حداقل اونایی رو که می شناسم)از تعطیلات خوششون میان. ما منتظر تعطیلاتیم تا هر چی کار عقب افتاده رو توش انجام بدیم, حتی اگه بدونیم که شاید شونصد روز دیگه تعطیل باشه به زور کارامون رو می پیچونیم و شوتشون می کنیم تو سبد ای تعطیلات.
حالا چه تو این چند روز مرخصی به کارا برسیم یا نه- که اکثر ماهایی که کارامون رو به این روزا میندازیم به 0.0000% هم نمی رسیم- بازم با شنیدن خبر تعطیلی قند تو دلمون آب میشه, حتی اگه به خاطر قطع گاز و احتمال یخزدگی در محیط کار باشهD:!
بچه ها تعطیلات خوش بگذرهD:D;!